۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

عافیت طلبی ،راهی که سرانجامش احمد آباد است.




محمد مصدق در آن روز ها که هنوز مصدق السلطنه صدایش می کردند ، والی فارس بود و از سنخ ملک و رعیت همه را به حد کمال دارا. می توانست سال ها در کنار آن آسوده بخوابد و بخواباند و از گزند سیاست در امان باشد. می توانست افسار سیاست را به قوام السلطنه ها بسپارد و فرسنگ ها راه را بر خود هموار ننماید تا در دادگاه لاهه از حقوق همان رعایا ، که او آنها را ملت ایران نامید ، دفاع نماید. می توانست سال ها در آزادی در املاکش زندگی نماید ولی ترجیح داد آزادی همان مردمان را به بهای بند خویش ببیند. ترجیح داد سال ها در احمد آباد زندانی باشد و حتی دوستدارانش را از مراسمی ساده بر مزارش محروم کند اما تسلیم نشود. به راستی چرا ؟ به راستی چرا مصدق چهره برجسته استقامت و عدم عافیت طلبی در روزگار معاصر است ؟ چرا در زمانی که شاهزادگانی به مانند او کمر به فروختن ایران بسته بودند، این نواده عباس میرزا خود را برای مواجهه با بی مخ های روزگار آماده کرده بود ؟ از زندگی این بزرگ مرد چه درسی می توان گرفت ؟

آیا به راستی ما می توانیم چشم هایمان را ببندیم و تنها به فکر خویش باشیم ؟ مصدق اکنون بخشی از هویت ما شده است، آیا عافیت طلبی شخصی ما نادیده گرفتن هویت خودمان نیست ؟ و به راستی ملتی که هویت خود را نادیده می گیرد به چه می خواهد برسد ؟ آیا تا به حال کوشیده ایم که رفتار هایمان را با این معیار بسنجیم ؟ آیا قدمی برای جمع خودمان برداشته ایم ؟ مصدق به انسان به عنوان موجودی مجرد نمی نگریست. انسان در نظر او تجسم جمعی از افرادی بود که تلاش می کنند ، پیروز می شوند ، شکست می خورند و زندگی می کنند . فقط او نبود که به خاطر عافیت طلبی برخی به احمد آباد تبعید شد، احمد آباد تبعید گاه همه کسانی بود و هست که سعادت خویش را در سعادت جامعه خویش دیدند. امروز بیایید معیاری نو داشته باشیم. الگو های خود را کسانی انتخاب کنیم که در کنار هم بودند نه در کنار املاک خود به پاسبانی مشغول. بیایید قدم هایمان را برای همدیگر برداریم "که این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود."

شاهین پژوم
18 مهر 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر