۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

این قسمت اول مقاله منه که در مورد موسیقی ترکمن نوشته بودم. از این که خیلی دیر به دیر آپدیت می کنم متاسفم. از این به بعد این روند سرعت بیشتری می گیره.


ترکمن ها، قومی ترک نژاد هستند که سال ها پیش از سرزمین های مرتفع غرب چین به چمنزار های آسیای میانه و کناره های خزر آمده اند. تاریخ شفاهی چنین قوم مهاجری سرشار از نغمه های کوچ و نبرد با اقوام مختلف است. جمعیتی در حدود دو میلیون از هشت میلیون ترکمن در ایران زندگی می کنند.مانند بسیاری از اقوام ساکن فلات ایران که اشعار استوره ای خود را به مدد شاعران بومی وارد هنرهای نمایشی و ترانه های قومی خود کرده اند، تاریخ اسطوره ای قوم ترکمن نیز توسط شاعر نامدارش مختوم قلی مرادی به صورت تصنیف هایی در آمده که به آن "موقام" یا مقام می گویند. تصنیف هایی که تعداد باقیمانده آن را تا به امروز به چهل یا پنجاه تصنیف بالغ دانسته اند. مردمان ترکمن از موسیقی برای روایت گذشته و زادگاه این قوم کوچنشین استفاده می کنند که توسط راویان این موسیقی که "بخشی" نامیده می شوند، به نسل های حاضر و بعدی منتقل می شود. به سبب وجود حکومت های مهم ترکمنی در تاریخ ایران مانند سلجوقیان، ترانه های موسیقی ترکمنی دو خواستگاه و محتوی کاملا متفاوت دارد. اولی به شرح حال شاهان می پردازد و دیگری روایت هر روز عامه مردمی است که اکثرا به دامداری و کشاورزی می پرداخته اند. بر همین اساس، سوز و گداز هجران را نیز همچون در موسیقی ایل قشقایی و بختیاری، در میان آواز "موقام" های ترکمنان می توان شنید. موسیقی محلی نواحی مختلف ایران عمدتا دو زمینه و غالب متفاوت دارد. اولین تِم موسیقی محلی ، موسیقی رقص و شادی و پایکوبی است که با ترانه هایی طربناک که در قدیم از آن به "لهب و لهب" یاد میشده، شناخته می شود. موسیقی که اغلب در مراسم عروسی استفاده می شده اما امروزه کارکردی متفاوت در موزه کم بازدید هنر های بومی یافته است. قسم دوم موسیقی محلی اما هیچ نشان از طرب ندارد؛ موسیقی محزونی است که با تکرار های ناهمگون خود فضایی عرفانی ای را پدید می آورد که با موسیقی عرفانی شمال هندوستان شناخته شده است اما اصالتا ریشه ای خراسانی دارد
موسیقی ایل ترکمن جنبه های گوناگونی دارد و مقام ها (تصنیف ها) در زمینه های گوناگونی طبقه بندی شده و اصولا کاربرد متفاوتی داشته اند. بخش اول این تغزلات، بخشی است که قدمت چند صد ساله دارد و حاصل اشعار شاعرای ترکمن به خصوص مختوم قلی مرادی است. در بخش دوم، تاریخ حماسی ترکمن جانمایه مقام ها می شود. منظومه های حماسی و غنایی ای مانند زهره و طاهر، شاه صنم و غریب، و حمرا و حوری لقا از نمونه های این بخش موسیقی ترکمنی دارد. داستان های غنایی این منظومه ها بسیار از لحاظ ساختار و اجزا با داستان های غنایی فارسی تفاوت دارد. نکته جالب اینکه ادبیات و افسانه های ترکمنی نیز مانند موسیقی آن وامدار اقوام پیرامون خود بوده اند. نگاهی به خلاصه منظومه زهره و طاهر این امر را روشن می نماید
زهره دخترپادشاه وطاهر پسروزیر دوعاشق مکتب خانه ای که قرار بود شاه زهره را به عقد طاهر درآورد ولی بد قولی شاه وبه دنبال آن با صندوق به دریا انداخته شدن طاهر پیش آمد و او به بغداد می رسد وماهم دختر شاه بغداد عاشق او می شود طاهر بعد از هفت سال به تاتار مسکن زهره بر می گردد نقش قره باتر که به زور می خواهد زهره را به عقد خود در آورد نقش ظالم در مقابل مظلوم است بااطلاع پدر زهره از برگشت طاهر دستور قتل او را می دهد بعد از قتل طاهر زهره خود کشی می کند وبه دنبال آن قره باتر نیز خود کشی می کند قبر او وسط قبر طاهر وزهره قرار می گیرد شبی پدر زهره در خواب می بیند که از روی قبر زهره وطاهر لاله ی سرخی روییده به هم چسبیده بالا می روند ولی خاری در وسط مانع پیوند آنها می شود زهره در خواب به پدر می گوید در زمان حیات مانع ازدواج ماشدی حالا که مردیم اقلا این خار رااز میان ما بردار از طرف دیگر ماهم دختر شاه بغداد با شنیدن مرگ طاهر که عاشق او بود لشکر به تاتار می کشد و طی جنگی پدر زهره را شکست می دهد در این ایام به امر خداوند زهره وطاهر زنده می شود وطاهر با هر دو یار خود به خوبی زندگی می کند وپادشاه آشپز آنها می شود...
در بخش سوم یکی از رسم های این قوم که با موسیقی آمیخته شده، به نام ذکر خنجر نمود می یابد . ناله ساز دو تار همراه با حرکات موزون و ناگهانی نوازنده، قدرتی دو چندان یافته تا در مخاطب اثر کرده و او را با اتصالی عرفانی به خلسه برساند. بیماری که به باور ترکمنان ارواح پلید در او حلول کرده اند در محاصره تار و تارزن قرار می گیرد تا بر اثر یک جاذبه از تسخیر پلیدی ها پاک شود. ترکمنان همان طور که به طب گیاهی در درمان بدن خود اعتقاد دارند از موسیقی نیز برای درمان روح پریشانانشان استفاده می کرده اند. گوشه هایی که در این دستگاه برای این منظور نواخته می شود شباهت زیادی به دو تار خراسانی دارد که سرشار از تکرار های غیر یکسان و بعضا ناهمگون است. ترکیب این تکرار ها و ناهمگونی ها، به همراه ریتم منحصر به فرد دوتار، مانند چرخدنده هایی که در تعامل با هم یک ساعت مکانیکی را می چرخانند، باعث حرکت مغز و سیستم عصبی می شود. عکس العمل این سیستم عصبی در مواجهه با تغییرات ناگهانی این چرخدنده ها، که همان ملودی، ریف و ریتم ساز هستند، باعث شک روحی به دستگاه عصبی شده و بر روی روان بیمار تاثیر می گذارد
اما رقص خنجر از آغاز تا امروز به این سبک برگذار نشده است. این مراسم که از موسیقی و بالخص دوتار در آن برای درمان روح و روان استفاده می شود از سه قرن پیش از اسلام به عنوان آیینی نمایشی با خواندن سرودهای حماسی رواج داشته است. این مراسم ظاهرا قبل از شروع شکار انجام می شده است و شاید اثر گرفته از مراسمی باشد که در گذشته های دور قبل از میدان نبرد با قبایل دشمن برای روحیه گرفتن انجام می شده است. شاید به دست گرفتن خنجر که امروزه در بین غزل خوانان این مراسم متداول است یادگار چشمه تاریخی، حماسی این سنت قومی باشد. با ظهور اسلام، جانمایه این رسم نیز تغییر یافت و از سرودهای حماسی به رویکردی مذهبی و عارفانه رسید. علت این تغییر رویکرد را در دو نکته می توان جستجو کرد. عامل اول که یک عامل داخلی است، ظهور اسلام به عنوان یک ایدئولوژی در بین افراد ترکمن است که بر زندگی سیاسی و اجتماعی قوم ترکمن تاثیر گذاشته است و عامل دوم، کاهش جنگ های قبیله ای و تغییر شرایط اولیه حاکم بر این رسم است به طوری که با کم شدن جنگ ها و برخورد های قبیله ای، این رسم نیز به عنوان یک عضو زنده فرهنگی در قوم ترکمن تغییر کاربرد داده و از یک مقدمه جنگ، به بازخوانی حماسه ها و در مرحله بعدی با تغییر جانمایه یه یک رسم مذهبی بدل شده است. به نظر می رسد که این تغییر رویه بیشتر تحت تاثیر عوامل زمانی و طبیعی تاثیر گذار بر هویت فرهنگی قوم ترکمن بوده تا اینکه تحت فشارهای سیاسی انجام گرفته باشد. امروزه با تحول در مبانی بنیادی رسم ذکر خنجر، شیوه اجرای آن نیز تفاوت یافته است گرچه هنوز شیوه اجرای عرفانی آن به همراه ساز در تاریخ شفاهی این قوم وجود دارد

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

مروری بر آلبوم آکوارد دیاری- کاری از گروه ممنحصر به فرد اهورا



آلبوم آکوارد دیاری یا روزنوشت های ناهنجار از گروه آلترناتیو اهورا، آلبومی است که برای مخاطب انگلیسی زبان و علاقه مند به سبک راک مستقل (ایندی راک) تهیه شده است. آلبوم هایی که در این گروه بندی طبقه بندی می شوند اغلب اهداف و نگرش های متفاوت تهیه کنندگان آن را به نمایش می گذارند. برخی از آنان بر کلام تکیه می کنند، برخی بر موسیقی تاکید می نمایند و برخی هم رویه ای بینابین را بر می گزینند. بنابر شیوه نگرش گروه به موسیقی و کلام، میکس و تناسب بلندی کلام و آهنگ نیز تغییر می کند به طوری که گروهی که تاکید اصلی آن بر روی موسیقی است، از کلام به عنوان یک "ساز" در همراهی با سازهای دیگر استفاده می کند و گروهی که تاکید آن بر آواز است، موسیقی را در همراهی با آن به کار میگیرد. چنین تیزبینی ای در آلبوم گروه اهورا دیده شده. در روزنوشت های ناهنجار اهورا، موسیقی بر آواز غلبه دارد. موسیقی آلبوم، موسیقی آلدرناتیوی خاکستری رنگی است که از روزهای افسردگی می خواند و گاه با تغییرات ریتمیک در خود تنوع ایجاد می کند.
شاید آنچه بیش از همه چیز در این آلبوم شاخص و متنوع به نظر برسد، تغییرات ملودیک و ریتمیک است که برخلاف تصور شنونده فضا و تم آهنگ را عوض می کنند. نمونه بارز این تغییر را می توان در آهنگ شماره پنج این آلبوم که با نام کلوسر نام گذاری شده مشاهده کرد که ترکیبی از سه تم متفاوت است. ابتدا تم غالب آلبوم که همان تم خاکستری رنگ افسرده است شروع می شود سپس، با تغییری ناگهانی، هیجان ناشی از انزجار بر آن غالب می شود و تغییر ریتمیک موسیقی نیز بر آن می افزاید تا با ریتمی تند و شلوغ و پرتنش بار دیگر تم آهنگ تغییر کند و به تم اولیه برسد. تغییرات این چنینی در جا به جای آلبوم روزنوشت های نا هنجار گروه اهورا دیده می شود که این ویژگی باعث شده که تابوی کسل کنندگی آلبوم های با این تم شکسته شده و شنونده با تغییر ساختار آهنگ ها احساس خستگی نکند.
از دیگر ویژگی های بارز این آلبوم تنوع در ساختار آهنگ ها و در عین حال پیوستگی آنهاست. در این آلبوم فضاهایی از موسیقی جاز، الکترونیک، موسیقی آمریکای لاتین و حتی تم هایی از موسیقی شرقی دیده می شود که در غالب یک اثر راک مستقل سازماندهی شده است. به طور مثال در ترک ششم آلبوم به نام دریزل نایت ( سلحشور غمگین) از تکنیک های موسیقی الکترونیک به عنوان جلوه ای تازه برای موسیقی راک استفاده شده. شاید در بسیاری از ترک های این آلبوم این تنوع به چشم بخورد. تنها در ترک دوم این آلبوم به نام آن اَتِندِد ( شرکت نکرده) است که تنظیم جامدی از موسیقی متال به چشم می خورد. سازبندی این آلبوم هم منحصر به فرد است. برخلاف البوم های دیگر سبک راک که منحصرا بر مبنای هنرنمایی ساز گیتار بسته شده اند. ترکیب همگون و موازی سازها در البوم گروه اهورا شنونده را تحت تاثیر قرار می دهد. علاوه بر گیتار، در بسیاری از قطعات پیانو نقش اصلی را دارد. همچنین در این آلبوم از ساکسیفون و سازهای الکترونیک در ترکیب بندی قطعات استفاده شده است که این آلبوم را از یک آلبوم صرفا جامد راک به یک آلبوم راک انعطاف پذیر و ملایم تبدیل کرده است.
یکی دیگر از عواملی که در تلطیف و انعطاف پذیری قطعات نقش داشته است، وکال آوازی و ملایم آن است که به بهترین نحو ممکن توسط اشکان هداوند اجرا شده است. هرچند که آلبوم روزنوشت های ناهنجار آلبومی موسیقی محور است اما کلام مانند یک ساز آوایی در ساختار سازی این آلبوم نقش اساسی ای را ایفا می کند. شعر این آلبوم شعری کنایه آمیز و استعاری است که نماد سازی نیز در آن دیده می شود. شاید بتوان گفت جان مایه شعری این آلبوم بیان سردی از رابطه های عاشقانه است که به خصوص به لحظات پس از هجران می پردازد. در انتها شاید بتوان آلبوم روزنوشت های نا هنجار را نزدیک ترین البوم موسیقی ایرانی به استاندارد های جهانی موسیقی دانست

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

از کاپشن رقی تا مصطفی - نگاهی‌ به آلبوم جدید عبدی و گروه ماد - کخئو کلخت



عبدی بهروان برای کسانی که سیر موسیقی متفاوت ایران را دنبال می کنند، نامی آشناست. آلبوم شلمرود، اولین آلبوم او بود و اینک کخئو کلخت تجربه ای متفاوت از اوست. آلبومی که از رقی شروع می شود و به مصطفی ختم، تا یادآور آلبوم دوم منتشر نشده او باشد؛ مصطفی و رقی. شعر عامیانه و پازل گونه این آلبوم هم ساده است هم سنگین؛ ساده است از آنجا که هر تکه این پازل مانند تصویری است که در ذهن نقش می بندد و سنگین است از آن جهت که کنار گذاشتن قطعات این پازل برای رسیدن به تصویر نهایی آسان نیست. این پارادوکس برای کسانی که در حل کردن جدول کلمات متقاطع تبحر ندارند، ممکن است گیجی بیافریند.
آلبوم جدید عبدی و دوستانش، گروه ماد، دارای دو تم اصلی است. تم اول، برداشتی اجتماعی دارد که می توان از آن به سگ کشی های یک "شهر بیچاره" تعبیر نمود. فراز این تم در آهنگ رقی است؛ جایی که شنیده های نه چندان کودکانه کودکی خردسال، با واقعیت این شهر بیچاره پیوند می خورد تا "کاپشن رقی" اولین سکانس تکمیلی این پازل باشد. زاویه باز دوربین کخئو کلخت در دو آهنگ بعدی،" زدیم به خونش" و "این"، بسته تر می شود تا تصاویر، کلوز آپ های بسته ای باشند از روایت هایی مقدّس نشان داده شده. تلفیق ملودی های شمال خراسان با سبک راک خوانی خواننده و تصاویر صحنه های رقت آوری که با ریسمان های مقدس به آسمان دوخته شده اند، ارتباطی را می آفرینند که زیبایی این دو آهنگ را دوچندان می نماید. مانند تابلوی کوبیسمی است که رئالیسم را به تصویر می کشد و آن را به سورئالیسم پیوند می دهد. "پسر عموجان" روایتی اجتماعی- خانوادگی ای از این پیوند است است. "نهنگ خام"، هشداری است به آنچه می کنیم و می بینیم ولی توجیه اش می نماییم. تم دوم آلبوم کخئو کلخت، در نیمه دوم آلبوم شروع شده و در "سوگ" به اوج می رسد. این تم پشت صحنه زندگی انسان هایی است که بازیگر نیمه اول این نمایش بوده اند. نگاهی است به درون زندگی ساکنین این شهر؛ پادشاهانی که اغلب بر الاغی سوارند. "گپ"، اتوبیوگرافی یکی از این پادشاهان است که به مخاطب کمک می کند قطعات این پازل را سریع تر بچیند. "مصطفی" پرده آخر این نمایش است. پرده ای که با آرامش، افسردگی و یاد گذشته شروع می شود و در نقطه مقابل پایان می پذیرد. حسرت هایی که با اختتامیه جنجالی این آلبوم جبران می شوند.
از بعد موسیقایی نیز، این آلبوم شباهت کم نظیری به کلامش دارد. تم های مختلفی که در طول این 40 دقیقه می شنوید شما را گاه به یاد نواحی شمال خراسان می اندازد و گاه فضای سازهای بادی اسکاتلندی را در پیکره ای متمایز برای شما بازسازی می کند. ترکیب مناسب سازدهنی (هارمونیکا) و سورنا و ریتم های فانک گیتار که پس زمینه ای مدرن برای زمینه ای ملودیک از نواحی تاریخی شمال خراسان را فراهم می کند، از زیبایی های موسیقایی این آلبوم است. کلام و آهنگ چنان با هم اتصال یافته اند که گویی خواننده کلمات را مینوازد. هنرمندی علی اکبر بهاری که پیشتر او را با نوازندگی سورنا، قشمه و کمانچه در آلبوم های موسیقی نواحی شناخته بودم، عنصر بنیادین ارزش هنری این آلبوم است که فراز آن را در "پسر عمو جان" شاهد هستیم.
در یک نگاه کلی، آلبوم جدید گروه ماد را باید جزو یکی از پیچیده ترین و ناشنیده ترین آثار موسیقی تاریخ ایران دانست. هم از نظر کلام و هم از نظر موسیقی این آلبوم را می توان در طبقه بندی کمتر استفاده شده " فوق خاص" کلاسه بندی کرد. مطابق اکثر آثار قرار گرقته در این طبقه، شنیدن بار اول این آلبوم شاید تنها به شناختن پیچیدگی های آن بینجامد و برای حل این پازل نیاز به دقت و مداومت شنیداری این آثار می باشد. این آلبوم، هدیه مناسبی است برای کسانی که ساده انگاری را در موسیقی نمی پسندند و موسیقی برای آنان کمی بیشتر از تفنن است. شاید بتوان بارها آن را گوش داد و هر بار قطعات این پازل را در جای دیگری چید و تصویر دگری ساخت اما آنچه مورد یقین است لذتی است که در جستجوی تصاویر گوناگون کخئو کلوخت بدست می آید. لذتی که در آثار دیگر معاصر کمتر می توان یافت

اصل این مقاله را می توانید در مجله زیرزمین بخوانید. http://www.zirzamin.org/?q=node/845

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

چوب پا؛ پای در خاک، دهل در آسمان


در شهر یا دهات اطراف که عروسی میشد، باید اول صبح راه می افتاد تا جلودار کاروان عروسی باشد.آن روز نیزبا قدم هایی بلند از حاشیه کویر گذشت و از فراز نخلستان ها نگاهی به ده انداخت. سه روز بود که این راه را می پیمود و چهار روز دیگر نیز باید طی میشد تا مراسم هفتگانه وصلت عروس و داماد به پایان برسد. مراسمی که از جُل برون و حنابندون تا حمام برون و سر تراشون با آواز و دهل او رونق می گرفت. در آفتاب تابان کویر سایه اش زودتر از سازش به گوش می رسید و مردم ده با دهل، دایره و آواز به استقبالش می رفتند.اما نه تنها زنان و نه کودکان از دیدن هیبت پنج متری مراد ترسی نداشتند بلکه با ساز و دهل با او همصدایی می کردند. رمق پاهای سه متری قرمز پوشش، که از بام خانه ها هم بلند تر بود، باید آن قدر دوام می آورد تا عروسی به پایان برسد و او باز هم حاشیه کویر را بپیماید تا به خانه اش رسد
نه اشتباه نکنید، مراد موجود افسانه ای که ساخته تخیل و ذهن بشری باشد نیست. تصویر بالا هم نه در استدیو های فیلم سازی، بلکه در یک عروسی در شهر بم در حافظه فرهنگی مردمان نقش بسته است. مراد شرفایی نیز آخرین نسل از هنرمندان کرمانی بودکه نسل ها از فراز پاهای چند متری چوبی خود مراسم عروسی همشهریانشان را رونق می بخشیدند. هنری که به چوب پایی معروف است و اکنون بخشی از فرهنگ فلکلور منقرض شده به حساب می آید. با مرگ مراد شرفایی آخرین هنرمند چوب پا نیز از روستای بیدخون رخت بر ببست تا هنری که پیش از او "خان علی" و "گرگ علی" بدان می پرداختند وارثی در عصر جهانی شدن نداشته باشد
چوب پا فردی است که بر روی دو چوب بلند می ایستد. بر اسا بنیه هر فردی، ارتفاع چوب هم متفاوت است. چوب ها از جنس سپیدار هستند و به دست نجارهای محلی ساخته می شوند. به دور چوب ها پارچه قرمز خوش رنگ پیچیده می شود و فرد آن را با طناب کنفی به پاهایش محکم می کند. سپس به کمک چند نفر بر روی چوب ها استوار می شود، تنبکش را به گردنش می آویزد و در راس خاندان داماد راه می پیماید. این هنر از نوجوانی فرا گرفته می شود. با بالارفتن سن بچه ها و افزایش بنیه آنان طول چوب ها هم افزایش می یابد. این هنر نیز مانند اکثر هنرهای فولکلر موروثی است و از پدر به پسر به ارث می رسد. اما پسر شرفایی توان چوب سواری ندارد: " کار هر کسی نیست، هم زور می خواهد هم عشق."
چوب پایی ترکیبی از سه هنر است. نوازندگی دهل، آواز و هنر نمایشی که همان چوب پایی است. چوب پا ها صدایی خوش دارند و آهنگ هایی محلی مانند جنگ نامه یا حنابندان را اجرا می کنند. تصور اینکه چنین ترکیب شگفت آوری از موسیقی و هنر نمایشی از دیرباز حداقل در بخشی از سرزمین ایران اجرا می شده انسان را به تفکر وامیدارد. براستی چوب پایی زاده کدامین تفکر و چرا اجرا می شده است؟ آیا تنها دلیل وجودی آن این بوده که چوب پا با قامت بلند خود گوش فلک را از وصلت عروس و داماد کر کند؟ یا کسانی که قرن ها پیش به فکر آفرینش چنین هنر بدیعی آفتادند اندیشه ای بزرگ تر از سرگرمی داشته اند؟
چوب پا با جامه ای سرخ بر روی زمین می ایستد، گویی ریشه ای چوبین در زمین دوانده است. او خاک را با چوب، که نماد طبیعت است، و انسان، که همان چوب پاست، پیوند می دهد. جامه سرخی که بر روی چوب ها می پوشانند مانند خونی است که انسان از زمین می گیرد و با آن به ترانه خوانی و بزم می پردازد. گویی حیات متصل به زمین با شادابی ما نیز ارتباط دارد. در سرزمینی خشک که تنها بلند قامتان، درختان نخل بوده اند پیوند میان زمین، بلندی، حیات (خون) و شادی معنایی صدچندان می یابد. گویی نیاکان هنرمند ما می خواسته اند در بزم و شادی نیز به ما یادآوری کنند که ریشه در خاک داریم.شاید این تقاطع شگفت آور تاریخی چندان بی معنا هم نباشد که در زمانه ای که آخرین قاصد پیام آور دوستی میان ما و طبیعت خاموش گشته، انسان نیز کم کم دارد طبیعت را فراموش می کند.